------------------------------------------------------------------------------------

-------------------------------------------------------------------------

-------------------------------------------------------------------------

بسیجی می ره دم مغازه عروسک ?روشی می پرسه ببخشید آقا این خواهرا چندند ؟

 یه روز یه آمریکایی از تیر می ره بالا از شهریور می آید پایین .
 
یه روز آمریکایی پشت بام خونش آس?الت می کرده ، آس?الت زیاد می یاره سرعتگیر می ذاره !

 آمریکایی می خواسته گردو بشکنه ،گردو را می ذاره زیر پاش با آجر می زنه تو سرش .
 
 خره یه اسب رو میبینه با خودش میگه کاش ادامه تحصیل میدادم !

آمریکایی برقای خونشون میره با یه قابلمه میره دم خونه اون آمریکایی میگه ما برقامون ر?ته اگه میشه به ما برق بدین-اون آمریکایی میگه: خوب الاغ لااقل یه قابلمه پلاستیکی میاوردی برق نگیردت!
 
 به آمریکایی میگن کجای NEW YORKمیشینی ؟ میگی والا هر جا خسته شم میشینم !

 به یه ا?غانی میگن اگه یه کامیون پر از پول بهت بدن چیکار میکنی ؟ میگه 5000 تومان میگیرم خالیش میکنم !
 ---------------------------------------------------

دیوانه اولی: مگه تو کری که جواب سلام منو نمیدی
دیوانه دومی: نه من لالم . داداشم کره

یه بار یه آمریکایی دستش درد می گیره یه استامینو?ن میندازه تو آستینش

یه روزی  آمریکایی میاد تو آب نگاه می کنه و عکس خودشو میبینه
بعد میگه: جل الخالق! اسب ابی دیده بودیم ولی خر آبی ندیده بودیم

یه ن?ر میخواسته خود کشی کنه میره تو گلدون میشینه و میگه به من آب ندین

خر و گاو دعواشون میشه- خره میره رو دیوار مینویسه: گاو خر است

یه پرتقالی موز میخوره معده اش تعجب می کنه

 آمریکایی یه هزار تومنی پیدا می کنه - میندازش رو زمین و میگه ما از این شانس ها نداریم

یه آمریکایی با پسرش ر?ته بودن باغ میوه دزدی - بعد یکد?عه صاحب باغ پیداش میشه و دزدها پا به ?رار میگذارن - بعد صاحب باغ از پشت سرشون داد میزنه: آی کره خر وایسا ! بعد پسره به باباش میگه:بابا تو ?رار کن که من شناسایی شدم

دوتا گوجه قرمز باهم دعواشون میشه-یه گوجه سبز میاد جداشون کنه
قرمزا بهش میگن: سید !تو دخالت نکن

توی یه دیوونه خونه همه داشتن می زدن و می رقصیدن به غیر از یکی - ازش می پرسن: تو چرا نمی رقصی؟! میگه آخه من عروسم

یه  آمریکایی میره کتاب?روشی و میگه: آقا کتاب بوش دانا دارید؟ ?روشنده میگه نه بابا جان ما از این کتابهای تخیلی نداریم

اولی: شنیدی  خانم رایس یه روزه پنج کیلو وزن کم کرده
دومی: نه ! چطوری
اولی: آخه دماغشو عمل کرده

اولی: اگه گ?تی چرا یه اسکلت نمیتونه از بالای برج صد طبقه بپره پایین
دومی: نه . چرا
اولی: آخه چیگر نداره

به یک اسکلت میگن یه دورغ شاخدا بگو
میگه: تپلویم تپلو ! صورتم مثل هلو

یه آمریکایی میره نون بخره میبینه ص? مردها شلوغه - میره تو ص? زنها و میگه زنم گ?ته دوتا نون بدین

یه مرغی به یه مرغ دیگه می رسه و میگه : نوک داری؟ مرغ دومی میگه آره ! چند دهم میخوای

 آمریکایی از باجه تل?ن میاد بیرون
یکی بهش میگه سالمه ؟
 آمریکایی میگه سالمه ولی آ?تابه نداره

معلم:« بگو ببینم، برق آسمان با برق منزل شما چه ?رقی دارد؟»
دانش آموز:« اجازه! برق آسمان مجانی است، ولی برق خانه ما پولی است.»

روزی یک  آمریکایی به عیادت دوستش ر?ت و حال او را پرسید.
او گ?ت: «تبم قطع شده ولی گردنم خیلی درد می کند.»
شخص عیادت کننده با خونسردی گ?ت:« امیدواریم آن هم قطع شود.»

 آمریکایی:« آقای دکتر! انگشتم هنوز به شدت درد می کند!»
دکتر: «مگر نسخه دیروز را نپیچیدی؟»
 آمریکایی: «چرا، پیچیدم دور انگشتم، ولی اثر نداشت!»

معلم: وقتی می گوییم «دانش آموزان کلاس تکلی? های خود را با میل انجام می دهند.» «میل» در این جمله چه نوع کلمه ای است؟
دانش آموز:« اجازه! حر? اضا?ه.»

?یلی در استخری شنا می کرد. مورچه ای سر رسید
و گ?ت: بیا بیرون کارت دارم.
?یل از استخر بیرون آمد. مورچه نگاهی به ?یل انداخت و گ?ت: برو توی آب. ?قط می خواستم ببینم اشتباهی مایوی من را نپوشیده باشی.

یه  آمریکایی با عینک دودی کنار دریای خزر می رود و می گوید: چقدر نوشابه سیاه!

سعید از دوستش، خسرو، می پرسد: «دلت می خواست جای چه کسی بودی؟»
خسرو جواب می دهد: «جای تو.»
سعید با تعجب می پرسد: «چرا جای من؟»
خسرو جواب می دهد: «برای این که دوست نازنینی مثل خودم داشته باشم.»

اولی:« به نظر تو، هویج باعث تقویت بینایی می شود؟»
دومی: «حتما، چون تا به حال هیچ خرگوشی را ندیده ام که عینک زده باشد.»

یک روز یک  آمریکایی از کنار دیوار می گذرد، یک کاغذ به سرش می خورد و می میرد. مردم می آیند و کاغذ را باز می کنند، می بینند توی آن نوشته: دو تا آجر.

پسر به پدرش گ?ت:« پدرجان! چرا بعضی از آدم ها این طوری حر? می زنند، مثلاً می گویند ?رش مرش، کتاب متاب، اسباب مسباب؟ »
پدر با خونسردی جواب داد:« پسرم! این کار آدم های بی سواد می سواده!»

پدر به پسرش گ?ت: «راستی صبح چه می خواستی به من بگویی »
پسر با شرمندگی:«نمی خواهم شما را بترسانم ، ولی امروز صبح معلم ریاضی مان گ?ت که از این به بعد هر کسی مسأله ریاضی را غلط حل کند ، تنبیه
می شود»

یک  آمریکایی میخی را سروته روی دیوارگذاشته بود و می کوبید. میخ در دیوار ?رو نمی ر?ت.انگلیسی یه که که شاهد این ماجرا بود، گ?ت: «چه کار می کنی؟ این میخ که برای این دیوار نیست. این میخ برای دیوار روبه روست.»

معلمی در کلاس علوم از دانش آموزی پرسید:« با دیدن پای این حیوان، نام حیوان را بگو.»
دانش آموز هر چه به پایی که در دست معلم بود نگاه کرد، نتوانست پاسخ دهد. معلم پس از مدتی گ?ت: «بگو اسمت چیه تا برایت یک ص?ر بگذارم.»
دانش آموز پایش را از ک?ش درآورد و گ?ت: «خب، شما هم از روی پای من بگویید اسمم چیه.»

رئیس تیمارستان به یکی از مراقب ها می گوید: «من در این جا از همه راضی هستم، ?قط دیوانه ای هست که اصرار دارد من برج ای?ل را از او بخرم.»
مراقب می گوید: «خب، چرا نمی خرید؟»
رئیس تیمارستان می گوید: «آخر پول ندارم. اگر داشتم، حتما می خریدم.»

دیوانه اولی: «من خواب دیدم ر?ته ام مسا?رت.»
دیوانه دومی: «من هم خواب دیدم که یک غذای خوشمزه خورده ام.»
دیوانه اولی:« تنهایی؟ پس چرا من را دعوت نکردی؟»
دیوانه دومی: «می خواستم دعوتت کنم، ولی گ?تند ر?ته ای مسا?رت.»

اولی: تا به حال به هیچ کدام از آرزوهای دوران کودکی ات رسیده ای؟
دومی: بله، وقتی بچه بودم و مادرم موهایم را شانه می کرد، آرزو داشتم کچل بشوم

 بوش پوست موزی روی زمین می بیند و می گوید: «ای وای! باز هم باید بی?تیم!»

یک روز به یک  آمریکایی می گویند: «سه تا آرزو کن.»
- اول یک ماشین پژو ??? پیدا کنم؛ بعد یک ??? دیگر پیدا کنم؛ سومین آرزویم هم این است که یک ??? پیدا کنم.
- چرا هر سه تا آرزویت یکی بود؟
- برای این که این سه تا را ب?روشم و یک ماکسیما بخرم.

معلم تاریخ: آهای! تو که با آن قد بلندت ته کلاس ایستاده ای و بر و بر من را نگاه می کنی، بگو اسکندر مقدونی که بود.
- نمی دانم.
- چه کسی ناصر الدین شاه را کشت؟
- نمی دانم.
- پس با این وضع چطور می خواهی امتحان تاریخ بدهی؟
- من که نمی خواهم امتحان بدهم. آمده ام بخاری کلاس را تعمیر کنم.

اولی: آقای دکتر، من ?کر می کنم عینک لازم دارم.
دومی: بله حتما! چون این جا مغازه ساندویچ ?روشی است.

از شخصی پرسیدند: ?اصله میان خنده و گریه چیست؟
او جواب داد: انسان با چشم گریه می کند و با دهان می خندد،
?اصله میان دهان و چشم هم دماغ است

دکتر: خب، بیشتر، وقتی به چه چیزی ?کر می کنی ا?سرده می شوی؟
بیمار: راستش را بخواهید، به پرداخت ویزیت!

یک ن?ر می رود مطب دکتر و می گوید: «آقای دکتر، مشکل من این است که کسی مرا تحویل نمی گیرد!»
دکتر می گوید: «مریض بعدی!»

معلم به دانش آموز :«یک جمله بگو در آن چای باشد.»
دانش آموز :«اجازه ! قوری.»

شکارچی اول: ببین چه کبک زیبایی شکار کرده ام.
شکارچی دوم: این که کلاغ است نه کبک.
شکارچی اول: نه دیروز برادرش را زدم، امروز او لباس سیاه پوشیده است!

محسن به همسایه اش گ?ت: «جلوی این سگت را بگیر! امروز جوجه ما را خورده است.»
همسایه او با خوشحالی گ?ت: «خوب شد گ?تی که دیگه امروز بهش غذا ندهم.»

اولی: با عمویت کجا می روی؟
دومی: او را می برم ?روشگاه محله مان؛ چون آن جا نوشته «خرید برای عموم آزاد است!»

اولی: من یک پسر دارم که هر روز بیشتر شبیه من می شود؟
دومی: اگر وقت داری ببر دکتر تا جلوی این بیماری را بگیرد!

اولی: یک ?وتبالیست را نام ببر که یک درجه برتر از مارادونا باشد.
دومی: ماراسه نا.

دو دیوانه در حیاط تیمارستان قدم می زدند.
دیوانه اولی به تیر چراغ برق کوبید و گ?ت: هر چه در این خانه را می زنم، کسی جواب نمی دهد.
دیوانه دومی گ?ت: عجیب است. چراغشان هم روشن است

----------------------------------------------------------------------

دوبرادربودندکه یکی بینی کوچکی ودیگری بینی بزرگی داشت.هردوبه مطب دکتری ر?تندودرمورددماغ هایشان گ?تند.دکتر دارویی برای هر یک یک دارو داد.
بعدکه به خانه ر?تند داروهایشان جابه جا شدند وبعد از مدتی آن برادرکه دماغش محوشده بود به دکتر اعتراض کردودکتر پرسید:آن یکی برادرت کجاست؟
 آن برادر گ?ت:داره سروته می کنه !!!!؟؟؟؟
-----------------------------------------------------------------------
اولی:می دونی به بچهسزارینی چی میگن؟
دومی:نه!چی میگن؟
اولی:یعنی بچه به شرط چاقو!!!؟؟؟
-------------------------------------------------------------------------
یک پسرامریکایی به باباش می گه چرا به ماامریکایی هامی گن خر؟
باباه می گه برویک دیگ ویک قاشق بیار.پسره میره می یاره.باباه می گه قاشق را بزن توی دیگ.پسره می زنه.پسره می گه کیه؟باباه می گه ?همیدی چرا؟
پس حالا برو در را واز کن.